دوکوهه السلام ای خانه عشق

ما فقط با آنهایی کار داریم که رهرو عشقند شهید مجید پازوکی

دوکوهه السلام ای خانه عشق

ما فقط با آنهایی کار داریم که رهرو عشقند شهید مجید پازوکی

دیروز...امروز...فردا!

              بسم رب الشهدا

سلام

ببخشید که دیر به دیراپدیت میشیم آخه مشغلمون زیاده و عقلمون کم!

یه توضیح در موردمطلب پایین ((مرده و قولش)) بدم عده ا از دوستان فکر کردند که این خاطره در مورد من اتفاق افتاده است اگه کسی از این قول ها به ما داده بود که دیگه وبلاگ نویسی نمیکردیم اصلا جواب سلام کسی رو هم نمیدادیم خدایی خیلی با کلاسه یکی همچین قولی به آدم بده این مطلب خاطره یکی از عزیزان جنگ رفته ای است که من با کمی تحریف! به این صورت نوشتم .در ضمن دوستانی که لینک دادند خواهشا بگویند تا من زیر دین نباشم فردا مدیون کسی نباشیم مرگ  خبر نمیکنه!!!

 


                                           دیروز...امروز...فردا!

یادش بخیر روزهایی که شهرمان یک رنگ داشت  وقتی که همه دلها آبی بود و تمام مشت ها گره شده به سمت دشمن بود!

امروز شهرمان هزار رنگ است رنگهای تیره و روشن رنگ دلها را نمیتوان دید شاید اصلا رنگی نداشته باشد تعدادی از مشت ها باز شده اند و آغوش باز کرده اند!

 

یادش بخیر روزهایی که شهرمان بوی دود اسفند میداد که مادران برای جوانانشان  روشن میکردند و برای پیروزی شان دعا میکردند

امروز شهرمان پر از دود است دودی سمی که از حلق دختران و پسران حرکت میکند و از میان لبهایی که رژهای هزار رنگ رویشان مالیده شده است وارد شهر میشود!

 

بادش بخیر روزهایی که شهرمان پر بود از دختران جوانی که سیاهی چادرشان را از سرخی خون شهیدان امانت گرفته بودند و زینب وار در پشت جبهه فعالیت میکردند!

امروز شهرمان پر است از دخترانی که هر روز رنگی جدید به خود میگیرند و هر روز نوعی دیگر خودنمایی میکنند و هر کدام یک رنگ و بو دارند رنگهایی که چشمان انسان را میسوزاند و بوهایی که تنها نویدش حالت تهوع است!



                                 
 

یادش بخیر روزهایی که شهرمان بستر پسران جوانی بود که تنها مدشان لباس خاکی و چفیه ای دور گردن بود و با دلی بی آلایش در شهر حرکت میکردند و چشمانشان فقط افق های پیروزی را می دید!

امروز شهرمان بستر پسران جوانی است که روی تی شرتهایشان عکس هر حیوانی را میتوان دید ژل روی موهایشان از چندین متر فاصله چشم را آزار میدهد و چشم هایشان مانند فلشی به سمت دخترهای شهر خیره شده است!

 

یادش بخیر روزهایی که اگر مادر شهیدی گوشه خیابانی می ایستاد همه میخواستند سوارش کنند و به مقصد برسانندش و در آخر به جای کرایه از مادر فقط قول دعا بگیرند!

امروز شهرمان پر است از ماشین های مدل بالایی که پشت هم صف میکشند و با هزار خفت کسانی را سوار میکنند که آنقدر گوشه خیابان ایستاده اند و سوار شدند

فقط نام ((خیابانی)) سزاوار آنهاست.

 

یادش بخیر روزهایی که شهرمان پر بود از صدای مارش جنگ و صلوات و دعای پیروزی و گوش هایمان را نوازش میداد قلب هایمان را مستحکم میکرد

امروز شهرمان پر است از صدای موسیقی های تند و پاپ و جاز و راک که فضای شهر را تسخیر کرده اند و در گوش انسان مثل بوق صدا مکیند و سر درد تنها نتیجه اش است!

 

و در آخر...

 یادش بخیر روزهایی که جوانان ما در جهاد اصغر موفق بودند و پتانسیل جوانی خود را در راهی پاک مصرف کردند

و امروز بسیاری از  جوانان کشور به برکت آزادی آوردن عده ای چاره ای جز دست و پا زدن در منجلاب فساد  را ندارند  

 

اما تمام دیروزی ها و امروزی ها فقط یک امید دارند به امید مصلحی که فردا می آیدو اصلاحات واقعی را خواهد آورد و تمام مصلحان دروغین را بر جای خودمی نشاند ... یا مهدی ادرکنی



قصه های نه چندان بلند!
اول
                    فرمانده بلند داد زد سر ستون بشمار...

بچه ها شروع کردند هر کسی به ترتیب ایستادن در صف شماره خود را میگفت

نفر آخر بلند داد زد:39 ولی ستون 40نفره بود یه نفر شمارش رو به هم زده بود فرمانده فهمید کار کیه داد زد:

کربلایی بیا بیرون صد تا بشین پاشو

فرمانده بلند داد زد سرستون بشمار...

نفر آخر بلند داد زد 39 چون ستون 39 نفره بود فرمانده اشکهاشو پاک کرد و گفت:کربلایی هم کربلایی شد!



کلام شیدا!

((۴۲))

امروز این سعادت به من دست داده تا به کربلای ایران، جایگاه عاشقان خدا، قرارگاه سرداران رسول گرامی و پویندگان راه علی و پیروان حسین و سربازان امام زمان (عج) و یاوران رهبر عزیز، خمینی کبیر و راهیان شهادت بیایم و برای رسیدن به این مکان چه انتظارها کشیده ام خدا می داند، و با آگاهی کامل و با عشق به الله به این راه آمده ام تا برای رضای او جهاد کنم و از این تن خاکی عروج کرده و به خدا برسم. و شما پدر و مادرم! اگر من شهید شدم غم مخورید چون شهید هرگز نمی میرد و پیش معبودم روزی به من داده خواهد شد. و ثانیاً من امانتی بیش در پیش شما نبودم و شاد باشید که چه خوب دین خود را ادا کردید.
از نوشته سردار شهید «مرتضی یاغچیان»



در ضمن نظرتون رو در مورد این مطلب ((قصه های نه چندان بلند!)) بگید چون میخواهم مثل بخش کلام شیدا ادامه دار باشه در ضمن نمیدونم این پرشین بلاگ چه فیلم جدیدی در آورده که باید برای نظر دادن کد تصویری وارد کرد اون هم که همیشه باز نمیشه و ضربدر میاد خدا هدایتشون کنه یه ذره از این بلاگ اسکایی ها یاد بگیرن! یا سایتشون سالمه یا به طور کل تعطیل آدم تکلیفشو میدونه ...چقدر حرف زدم کف کردم!...التماس دعا ویا علی!

نظرات 32 + ارسال نظر
خادم المهدی چهارشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:31 ب.ظ http://313.blogsky.com

بسم رب المهدی ................درود برشما .......... نو شته شما برادر عزیز بی نها یت زیبا و پر معنا بو د ............ خدا حفظتون کنه ...........د ست یاری گر مهدی فاطمه عج پشت و پناه شما باشد ...............یا علی

یاسین چهارشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:05 ب.ظ http://yasin4263.persianblog.com

سلام . یادش به خیر خدا آخر عاقبت ما رو ختم به خیر کنه . خدا پشت و پناهت

الهدی پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:09 ق.ظ http://al-hodaa.persianblog.com

سلام.......چی بگم ؟جز خون دل خوردن و بغض چی نصیبمون میشه؟جز دعا چی بر زبانمون جاری میشه؟؟اما برادرم هنوز هم در این شهر هزار رنگ ....پر از دود گناه .....هستند جوانانی به پاکی گل و به زلالی آب.....شاید یکی دیگر از علائم ظهور همین باشد که در این زمانه نفاق رنگ باخته و حداقل در ظاهر می توان افرادی را شناخت.....هر چند منافقین اصلی به کار خود مشغولند......دلمان می گیرد و لبمان می خندد و چشمهامان به افق خیره تا مگر نجات دهنده ما هم از سفر غریبانه اش باز گردد.......در مورد نظر خواهی تون هم خوشحال میشیم ادامه داشته باشه و ما استفاده کنیم.یاعلـــــــی.ع.

خیبرشکن پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:28 ق.ظ http://kheibarshekan.persianblog.com

سلام ... همه چی خوبه ... ادامه بده ... ولی هر کاری می کنی ما رو هم دعا کن ... کامل خوندم ولی بعدا درست نظر میدم ... یا علی

امین(عشق است خداوند) پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 06:44 ب.ظ http://aminneveshte.persianblog.com

سلام/بابا وبلاگت خیلی تووووووووپه/خیلی خوشحالم که با وبلاگت آشنا شدم/ایشالله همیشه موفق باشی/وقت کردی به ما هم سر بزن

امین پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:49 ب.ظ http://www.waiter.persianblog.com

سلام آقا متن لیبک لوگوتونو میدین؟‌لینک کنم؟

محرم راز جمعه 16 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 05:25 ب.ظ http://m-p.persiablog.com

سلام حاجی جون قربون اون دهنت برم به خاطر این جمله ی زیبات:بادش بخیر روزهایی که شهرمان پر بود از دختران جوانی که سیاهی چادرشان را از سرخی خون شهیدان امانت گرفته بودند و زینب وار در پشت جبهه فعالیت میکردند!

امروز شهرمان پر است از دخترانی که هر روز رنگی جدید به خود میگیرند و هر روز نوعی دیگر خودنمایی میکنند و هر کدام یک رنگ و بو دارند رنگهایی که چشمان انسان را میسوزاند و بوهایی که تنها نویدش حالت تهوع است : ::::::واقعا کی باید جلوی این بی بند باریها رو بگیره اصلا دیگه داره تمام این مملکت پرو میشه از این جور آدمای عوضی حالم بهم میخوره از دیدن اینجور ادما **اینا با این وضع مفتضح که میان بیرون خوب یه جوون صددرصد وسوسه هواهای شیطانی میشه *** و دیگه حوصله گفتن و نالیدن رو ندارم ***کو گوش شنوا ***خدا خودش باید کمک کنه *** الغوث یا صاحب الزمان*** این بیت شعر هم تقدیم به شما:::::::: چشمی که نظر نگه ندارد :: بس فتنه که بر سر دل آرد::::::یا حق

نرگس جمعه 16 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:06 ب.ظ

سلام .چه عجب یکی پیدا شد به چادر ما قشنگ و مثبت نگاه کنه. همه روشنفکران امروزی که چنان با نفرت به امثال من نگاه میکنن که ادم حساس جذامی بودن میکنه.ولی من به چادرم افتخار میکنم.به هیچ کس هم اجازه نمیدم به چادرم چپ نگاه کنه.اماس دعا

آوای سکوت جمعه 16 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:02 ب.ظ http://www.bachehayebaran.persianblog.com

سلام...در خاطرم شد زنده ..یاد فاطمیون..یاد فکه..یاد مجنون !...خیلی زیبا مینویسید...خوشحال میشم اگه با هم تبادل لینک کنیم..موفق باشید...یا حق.

عشاق الزهرا س شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:34 ق.ظ http://fadak-110.persinblog.com

سلام حاجی .. مشتاق دیدار . کجایی بابا ؟؟ تحویل نمی گیری !!

پلاک جنگی شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:29 ق.ظ http://www.plakwarplakwar.persianblog.com/

سلام زیبا بود نوشته هات زیبای نوشتنی که تلخی را به کام ما چشاند یا علی

نیما شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:29 ق.ظ http://cholokabab.persianblog.com

سلام. وبلاگ باحالی داری و پر از درد و عشق. موفق و پیروز باشی. یا علی

یاس شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 06:43 ق.ظ http://yasekabud.persianblog.com

salam.milade hazrate zahra ro tabrik arz mikonam .matn kheili ziba bod.movafagh va piroz bashid dar panahe khoda va emame zaman.ya hagh

آمنه شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 09:08 ق.ظ

سلام مطلبتو خوندم البته من زیادم اون چیزایی رو که گفتی یادم نمیاد بالاخره هنوز دهنم بو شیر می ده اتفاقاْ در همین مورد با دوستام خیلی صحبت کردیم فیلمای انقلابو که نشون می دن اون کسانی که انقلاب کردن هم همچین بچه مثبت نبودن و لباسایی که الان مد شده ۱ جورایی شبیه لباس هموناست کسانی هم که رفتن جبهه همشون از اول خوب نبودن صدقه سر جنگ همه خوب و مومن شدن

آمنه شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:14 ق.ظ

سلام دوباره داشتم می گفتم تازه مثال هم دارم زمان انقلاب ۱ سربازه تو تظاهرات می زنه ۲ تا دخترو می کشه ۲ تادخترا با هم خواهر بودن بعد از انقلاب گیرش میارن و می خواستن اعدامش کنن که بابا هه رضایت می ده می گذره و جنگ می شه از قضای روزگار باباهه با همون سربازه همدیگرو تو جبهه می بیننو کلی هم رفیق می شن هر ۲ تاشونم شهید می شن اینه که راه هدایت تا لحظات آخر بازه مرحوم فلسفی حدیثی رو از پیامبر نقل می کردن و گفتن این حدیثو با طلا بنویسید بزنید به دیوار:هر که شب را بیدار بماند و در قلبش نا خالصی ای در مورد برادر مومنش داشته باشد آن شب در غضب خداست و در روز هم تا بمیرد یا از آن غش برگردد و اگر با این آلودگی بمیرد نامسلمان مرده است . و البته این حدیثو در ارتباط با حر گفتند و اینکه شاید اون طرف هدایت شد اون وقت شما الکی گناه کردی من همیشه اینو به دوستام می گم اما قبول نمی کنن اینم بگم که خودم خیلی بدو بیراه شنیدم به خاطر چادرم و حجابم من همین جا از همه ی کسانی که مطلبمو می خونن تقاضا می کنم که برخورداشونو درست کنن من از بعضی از همین بی حجابا علت برخورد بدشونو می پرسم می گن جواب رفتار خودتونه کاری به اونا ندارم اما ما مسئولیم ما که هی می گیم آقا بیا چه کار کردیم براش نباید یه عرضه ای از خودمون نشون بدیم که بعد بشیم سربازه آقا؟

مجید عزیزی شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:14 ق.ظ http://zoroo.persianblog.com

سلام. این دهمین باری است که نظر میدهم. امیدوار که وارد شود! من هم یه همچین مطلبی نوشته وبدم حاجی. نمیدونم شاید طیف مخاطب من آدم حسابی نبودند چون خیلی توپیدند بهم خودیها گفتند اشاعه فحشاست غیرخودیها که خودت میدانی قصه آنها جداست. یا علی مدد

بهرامی شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:49 ب.ظ http://weblog.delnava.com

یادش بخیر... یادش بخیر یه روزگاری اینجا یه حاج کاظمی بود که یه ذره مرام و معرفت وبلاگنویسی داشت... سریعتر آپدیت میکرد... آپدیت که میکرد به همسایه ها خبر میداد ... سر میزد به وبلاگها به خودش زحمت میداد یه یادداشتی چیزی بزاره ... یادش بخیر... هی هی هی ای روزگار.... این میلاد خجسته رو خدمتتون تبریک عرض میکنم و قبل از شما خدمت مادر محترمتون و همه مادران مسلمان. اینم آدرس وبلاگ جدید من هست بالاخره از دست پرشین بلاگ راحت شدم و مستقل شدم... التماس دعا

صادق شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:58 ب.ظ http://20m.persianblog.com

سلام حاجی قصه کوتاهت مفهوم بلندی داشت! در مورد حجاب هم اگه نمتن قبلی من رو بخونی می‌فهمی توی شرایطی که امام استراتژی جنگ فقر و غنا رو برای بعد از جنگ میگن و حضرت آقا چهار ساله که برای عدالت گلوشون رو پاره میکنن چه قدر راحت موضوع بین بچه مذهبیها به حاشیه رونده میشه!!! (فکر کنم همینقدر بس باشه) راستی مومن اصلا مطالب رو خوندی یافقط یه متن ثابت رو که برای همه گذاشته بودی برای ما هم ......... موفق باشی بسیجی! ما که یه الف بچه بیشتر نیستیم و محتاج تذکر شاید خودا شما رو عاملی برای بیداری ما قرار داده باشه! شاید! یافاطمه

من نه منم یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:58 ق.ظ http://man-namanam.blogspot.com

جوانا این کشور برای اسلام و دین نجنگیدند . آنها برای وطنشان کشته شدند. کسی هم در فساد دست و پا نمیزنه آنها را به فساد می کشاند این رژیم دیکتاتوری

ستاره یکشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 03:06 ق.ظ http://akhtaran.persianblog.com

بله یادش بخیر... اما دوست عزیز نه دیروز سرخ سرخ بود و نه امروز سیاه سیاه است. دیروز هم بودند کسانی که اصلا نه از جنگ و دفاع چیزی می فهمیدند ونه خودشان را داخل این حرفها می کردند. وامروز هم همه از آن قماشی که ذکرش رفت نیستند... اما در اینکه فردا سبز است تردید ندارم... فردا روشن از حضور مردی از تبار طاهاست و سبز سبز سبز... یاعلی.

حاج حمید دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:13 ق.ظ http://www.hajhamid.com

سلام حاجی. خوبی؟؟ دیگه سری به ما نمیزنی .. نکنه که ..؟؟؟شاید هم حق داشته باشی چون که شما کجا و ما کجا و . . . . . اما ه سر بزنی یا نزنی ما دوستون داریم چون دلت با خیبری هاست یا علی مدد خدا نگهدار و التماس دعا

sareer دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:57 ب.ظ http://sareer.blogspot.com

کشتی پهلوگرفته چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:59 ق.ظ http://kosar-011.persianblog.com

سلام ... بله درست میگید ما ها در حال دور شدن هستیم ... و یا کاملا دور شدیم ... و اونایی که نزدیک هم هستن هیچ کمکی به بقیه نمیکنن... اخه همه چی گروهی شده .. همه خودشونو تو خودشون میپذیرند و به بقیه کمکی نمیکنن... در ضمن این چه حرفیه که تا ظهور اقا منتظر باشیم و دست روی دست بگذاریم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بابا یه فعالیتی .. یه کاری یه تلاشی .. به همین راحتی؟؟؟؟.... ما هم باید فعالیتی بکنیم .... اما بازم به شما که گفتی.... این درد رو گفتی......ممنون .. امید که درس باشه برای بقیه که دغدقه ها رو بگن .... و البته ا راه حل ..... التماس دعا .. یوسف فاطمه بیا

علیرضا چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 03:15 ب.ظ http://shieh.persianblog.com

سلام حاجی. همانطور که برادر عزیزمون آقا مجید هم گفت ایشان هم قبلا تو همین مایه ها مطلبی داده بودند! که ... باید خدمتتان عرض کنم که همانطور که مقام معظم رهبری نیز در فرمایشاتشون فرمودند که قسمت دیگر لیوان را ببینیم ما نیز باید به توصیف قسمت دیگر لیوان بپردازیم. چه بسیارند دختران و زنان محجبه که خود را در انظار آشکار نمی سازند و می توان آنها را در مراسم های مذهبی، راهپیمائیها و ... مشاهده کرد و همچنین چه جوانان و نوجوانان و مردانی که در هیئت های مذهبی می توان ملاحظه نمودید. پس نتیجه اینکه این عده ای که فرمودید تعدادشون همینقدر است که ملاحظه می شوند و دیگرانی را که نام بردم می توانید در مراسم ها ملاحظه کنید.

موشکی و نظامی چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:25 ب.ظ http://rasanic.com/rocket

سلام حاج کاظم خدا قوت ...
مرد حسابی من نیستم یا شما ...!! کامنتهای قبلی رو نیگاه کنی میبینی کلی پیغوم گذاشتم ولی وبلاگت مثل همیشه می گفت مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد !!!no rispons to pageing !! آره قربونش ما همیشه به گوشیم ولی امان از دست حاج کاظم //// موفق باشی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:52 ب.ظ

....

منتظر المهدی پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:54 ب.ظ http://imamalmahdi.persianblog.com

بسم رب الشهدا

به به .......... سلام علیکم و رحمة الله .......... مشتاق دیدار حاجی ............ مشرف فرمودین خیلی ........... از این طرفا ...... راستش دیگه کم کم داشتم نا امید میشدم که حاج کاظم به وبلاگ ما هم سر بزنه ...... گفتم شاید دارین تلافی اون سه ماهی رو در میارین که به وبلاگتون سر میزدمو کامنت نمیذاشتم ........ بگذریم .... بهر حال خیلی ممنون از اینکه تشریف آوردید ..... خیلی خوشحالمون کردید ....... هرچند که این روزها شادی و خوشحالی مفهومی نداره ..... چطور میتونیم لبخند به لب داشته باشیم وقتی می بینیم خواهرها و برادرهامون اینطور تو باطلاق فساد دست و پا میزنن و ما کاری از دستتمون برای نجاتشون بر نمیاد .......اون طرف هم این آمریکائیهای از خدا بیخبر خون مردم بیگناه رو میکنن تو شیشه و ما باز هم کاری از دستتمون بر نمیاد ........ اللهم عجل لفرج مولانا صاحب الزمان علیه السلام .
التماس دعا حاجی . یا علی .

دل شکسته جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:12 ب.ظ http://safar-e-eshgh.persianblog.com

سلام......این چندمین جایی است که وقتی مطلبش را می خونم از این وضع زمونه امروز و جامعه است....دل آدم به درد میاد.....راستی اون طرفها میاد یه نگاهی به مطالب بندازید بد نیستا ....*اَللّهُمَ الرْزُقْنا توفیقَ الشَهادَة*

مسافر سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:49 ق.ظ http://mosafer2004.persianblog.com

چقدر راحت میتونی لفظ خیابانی رو درباره مردمی که اونها هم بنده همین خدای تو هستند بکار ببری!چرا فکر میکنی همه باید اونجوری باشن که شما میگید !اگه شما اینطوری هستی بدون که آگاهی داری و اگه اونا اینطوری هستند از رو نا آگاهی شونه و بعضی ها هم دوست دارن اینطوری زندگی کنند!که اینا با دست ا ول حسابشون جداست!بعضی یا هم همونائی هستن که خدا بهشون وعده عذاب داده اما همه بدی ها در ظاهر خلاصه نمیشه
تو رو خدا خون شهدا رو با چادر سیاه و این حرفا( هر چند چادر از ارزش بالائی برخورداره) قاطی نکن .
وقتی اینجا این حرفا رو دیدم یاد سفرم به دوکوهه افتادم و افسوسی که من اونجا خوردم از اینکه چرا دوکوهه پر از ادمهائیست که همه مثل هم و از یک قشرند گلزار هم که میرم همین احساس رو میکنم .
اما تمام دیروزی ها و امروزی ها فقط یک امید دارند به امید مصلحی که فردا می آیدو اصلاحات واقعی را خواهد آورد و تمام مصلحان دروغین را بر جای خودمی نشاند ... یا مهدی ادرکنی
شاید همه درد ها با همین پاراگراف دردمون بشه به امید آن روز.با اجازه!

دغدغه های یک بسیجی (سیرجونی) سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 02:50 ق.ظ http://www.d-1-basiji.persianblog.com

سلام. قبلا با وبلاگ بسیج سیرجان بودم. که ادامه پیدا نکرد... با طرح و وبلاگ جدیدی آمده ام. امید که موثر باشیم. منتظر نظرات شما در وبلاگ جدید هستم. یا علی

مجنون سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:55 ب.ظ http://najvaye-del.persianblog.com

سلام! .... قسمت اول " همسفر با تو تا کربلا " ... راستی یه پیشنهاد هم داشتم ....خودت بیا ببین٬ منتظر راهنمایی ها و پیشنهادهاتون هم هستم. التماس دعا ... اللهم عجل لولیک الفرج ...

ذوالجناح چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:31 ق.ظ http://www.rasanic.com/zoljanah

سلام خدا لعنت کند اونایی که این عطر بو رو از شهر ما گرفتن یا علی مدد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد