دوکوهه السلام ای خانه عشق

ما فقط با آنهایی کار داریم که رهرو عشقند شهید مجید پازوکی

دوکوهه السلام ای خانه عشق

ما فقط با آنهایی کار داریم که رهرو عشقند شهید مجید پازوکی

هان ای شهیدان با خدا شبها چه گفتید؟ جان علی با حضرت زهرا چه گفتید؟

بسم رب الشهدا
آقا ما مثلا اومدیم کار فرهنگی کنیم آخه یکی نیست به ما بگه بابا تو که بلد نیستی چرا خودتو قاطی وبلاگ نویسا میکنی اینا هر کدوم با وبلاگاشون دست هر چی سایته از پشت بستند
اون وقت تو
آخه چی کار کنم داداش من از دیوار مردم که بالا نرفتم بلد نیستم سرطان که نیست خوب میشم
خب امیدوارم یکی بیاد و به  من یاد بده.انشاءالله
((جا داره از دوستانی که اومدند و پیغام گذاشتند تشکر کنم ان شاءالله همه به مرادشون برسند))


این مطلبو یه بار تو وبلاگ قبلی نوشتم ولی حیفم اومد تا اینجا نذارم چون هر چی نباشه اینجا کلی مشتری جدید پیدا کردیم!

((یاد...بخیر))

یاد موقعیت هایی بخیر که در آن به فکر موقعیت نبودیم

یاد جبهه بخیر که مدینه اهل االبلا بود

یاد قرار گاه های بخیر که بی قراری می آفرید

یاد پادگانها بخیر که صبحگاه حضور در آن بر پا میشد عشق پرورش میداد و بازوی اخلاص را ورزیده میکرد

یاد خود روهای بهشت بخیر که انبوهی دل راسوار میکرد و از جاده های اطراف از میان دوزخ به مقصد میرساند

یاد جاده هایی بخیر که آدمی را بیراهگی و انحراف و چند راهگی نجات میداد

یاد تابلوهایی بخیر که راه جاودانگی را مشخص میکرد

یاد سنگر ها بخیر که مفصل ترین مهمانی و اشک و خلوص را بدون خرجهای کلان ترتیب میداد

یاد خاکریزی بخیر که گودال های لغزش را صاف میکرد

یاد حسینیه بخیر که شاهد قدوم اهل بیت (ع) بود

یاد شبها بخیر که در آن خواب و غفلت میگریختند و  آرام آرام کسی خدا را صدا میزد

یاد جبهه بخیر که نسیم حضور پراکنده میکرد

یاد شلمچه بخیر که کبوترهای بی نشان در گوشه کنارش منزل میداد

یاد بستان بخیر که مزرعه عشق بود

سوسنگرد که آنهمه شقایق در دل کاشت

آبادان که از ویرانی دل جلوگیری میکرد

خرمشهر که شهرداران آسمان به زیبا سازیش پرداختند

یاد قلاویزان بخیر که نردبان عروج بود

یاد رضا آباد بخیر که پر از خشنودی بود

یاد جزیره مجنون بخیر که شاهد جنون عشق بود

جزیره سهیل که ستاره های زمین را به عروج فرستاد

شاخ شمیران که شاخ غرور دشمن را چند بار شکست

یاد دوکوهه  بخیر که اولین قدمگاه عشاق بود

فکه که مبدا مقصد بود

هویزه که کربلایی دیگر شد

یاد معبر بخیر که نسیم حضور پراکنده میکرد

یاد سیم خاردار بخیر که یکی از سین های هفت سین بود

یاد کانالهایی بخیر که گنداب خود نمایی در آن جریان نداشت

یاد منورها بخیر که به دیدار چهره های نورانی می آمدند و از شدت حسادت چراغ عمرشان خاموش میشد

یاد مین بخیر که سکوی پرواز بود

یاد گلوله ها بخیر که قاصد وصال بودند

یاد خمپاره بخیر که پیمانه وصل همراه داشت

یاد لباسهایی بخیر که از بس عزیزبودند خدا زمین را به رنگ آنان آفرید

یاد فانسخه ها بخیر که کمرهایی زرین جهادگران را محکم میکرد

یاد قمقه ها بخیر که آب حیات از آنها می جوشید و پایان نداشت

یاد کلاه آهنی بخیر که نگهبان دنیایی از معنی بود

یاد چفیه بخیر که علامت زهد بود و بر آورنده بسیاری از نیازها

یاد سر بند که دشمن ار ترسش پا به فرار می گذاشت

یاد کوله پشتی بخیر که بساط آخرت در آن گرد می آمد

یاد گلوله آرپیجی بخیر که پر بود از کادو برای دشمن

یاد پلاک بخیر که شماره پرواز بود

یاد حاج احمد و سه تن از یارانش بخیر که عشق آواره شان نمود

یاد فهمیده ها بخیر که قبل از تکلیف تشیع شدند

یاد عاشقانی بخیر که پیش از بلوغ رسیدند



یاد بسیجی بخیر که ضریب اخلاص بود

یاد تخریب چی بخیر که حصار دنیا را فرو ریخت

یاد غوصانی بخیر که در اعماق آب مروارید وصل تو را به تور انداختند

یاد لبخند هایی بخیر که به قهقه شهادت پیوست و گریه های که خنده های دائم ابدیت را تضمین مینمود

یاد کمرهایی بخیر که در راه خدا تا آخر به صندلی چرخدار تکیه زد

یاد پاهایی بخیر که قبل از مرگ به بهشت قدم گذاشت

یاد چشمانی که رفت و بصیرت را به ارمغان آورد بخیر

یاد بدنهایی که تکه تکه شدند ذره ذره به احدیت پیوستند بخیر

یاد جنازه هایی که هرگز تشیع نشد و در جلسه سکوت هم صحبت نیزار شد

یاد باد آن روزگاران یاد باد





کلام شیدا!
((۲))
 

خدیا ! تو می دانی که این راه را نه از روی جهل و یا هوس و شور جوانی انتخاب کردم بلکه از روی آگاهی و عشق به تو انتخاب نمودم و حاضرم در این راه از جان و مال خویش بگذرم و ای کاش صد جان داشتم تا در طبق اخلاص می نهادم و در پیشگاه تو قربانی می کردم تا جهانیان بدانند که:
 پیرو خمینی کیست؟!.

((شهید میر عباس اقتداری))

اینجا تجلی گاه عاشقان است یاد آور دوران همرهان است

بسم رب الشهدا و الصدیقین
دیروز یه بنده خدا برام نوشته بود که کار سختی انتخاب کردی حرف زدن در مورد شهدا اونم وقتی هنوز خودمون نشناختیمشون سخته اون بنده خدا درست گفته بود منم یه نمه ترسیدم
نکنه یه وقت حرمت حد اقل اسم این و بلاگو رعایت نکنم و از مسیر خارج شم 
من سعی خودمو  میکنم تا خدا چی بخواد !
(( لازم به ذکره که دیروز گفته بودم این دیونه هیئت مهدی جان با ما قهره امروز اومد منت کشی
گفتم به شما هم بگم که ما آشتی کردیم به سلامتی به پای هم پیر شیم!!!))
اینم آدرس وبلاگ این دیونه امام زمان :http://divone-mahdijan.persianblog.com


کلام شیدا !
((۱))
ایام سالروز شهادت فرمانده جنگهای نا منظم دکتر شهید مصطفی چمران رسیده
این جمله شهید رو به همین مناسبت نوشتم :
 خدایا از آنچه کردم اجر نمیخواهم و به خاطر فداکاریهای خود به تو فخر نمیفروشم
آنچه داشتم تو داده ای و آنچه کرده ام تو میسر نمودی همه استعدادهای من , همه قدرتهای من 
همه وجود من زاده اراده توست من از خود کاری نکرده ام که
پاداشی بخواهم
((از دست نوشته های شهید دکتر مصطفی چمران))



باز هم دوکوهه:
 

دوکوهه السلام ای خانه عشق    سلام ما به تو میخانه عشق

دوکوهه منزل و ماوای عشاق    دگر خالی شدی از جای عشاق

دوکوهه با صفا بودی و زیبا     چرا حالا شدی تنهای تنها؟

دوکوهه از چه چون ویرانه هستی   تو خالی از گل و پروانه هستی

دوکوهه صبحگاهت  با صفا بود   کلاس درس ایثار ووفا بود

دوکوهه گو که گردانهاکجایند؟   مگر نزد شهید کربلایند؟

 دوکوهه آن حسینیه همت   دگر پر گشته از خاک غربت

دوکوهه کو یگان ذوالفقارت  کجایند عاشقان بی قرارت

دوکوهه از جدای تو فریاد   بگو باشد کجا گردان مقداد

دوکوهه قلب ما پر گشته از غم  نمیآید دگر گردان میثم

دوکوهه کن نظر بر ما چه ها رفت   بگو گردان همزه ات کجا رفت؟

 دوکوهه درس آموز شهامت   کجا زد خیمه گردان شهادت؟

دوکوهه ای محل عشق و ایثار     بود خالی دگر گردان انصار

دوکوهه روز ما گشته شب تار  کجا بر پا شده گردان عمار

دوکوهه گشته اند قربان قاسم   بسیجیان غیرتمند مسلم

دوکوهه باغ ما گردیده پرپر       کمیل و مالک و گردان جعفر

دوکوهه گشته ای خالی تو دیگر   ز گردان حبیب و هم ابوذر


یا علی مدد و التماس و دعا

دوکوهه مغموم است دلش برای شهدا تنگ شده برای بسیجی ها

یا لطیف
در خاطرم شد رنده یاد فاطمیون  یاد شلمچه یاد فکه یاد مجنون

یاد شهیدانی که حق را برگزیدند  با رمز یا زهرا حماسه آفریدند

وبلاگ http://fatemeon.persianblog.com/ اومد اینجا شد دوکوهه دست به گیرنده هاتون نزنید!!!

راستش اینجا خیلی بهتره من خودم خیلی با اینجا حال میکنم از پرشین بهتره

مثل اینکه اونجا طلسم بود فقط یه مشتری داشتیم اونم  هیئت مهدی جان بود

که مثل اینکه چند وقتیه با ما قهر کرده !

من تو این وبلاگ تا حالا مطلب خاصی ننوشتم ولی سعی میکنم که دیگه مطالب جدید رو به موقع بنویسم تا مثل وبلاگ قبلی نشه.

یه عزیزی برام نوشته بود که دوکوهه کجاست که اینقدر معروف شده ؟

راستش هم به بهونه این سوال هم به بهونه اینکه خب اسم این وبلاگ دوکوهه میباشد گفتم بد نیست که فرمایشات آقا سید مرتضی آوینی رو که جواب سوال اون دوستمونو داده بود رو دوباره تو این وبلاگ بذارم.

 با من سخن بگو دوکوهه
اگر بپرسی دوکوهه کجاست چه جوابی بدهیم؟ بگویم دوکوهه پادگانی است در نزدیکی اندیمشک که بسیجی‎ها را در خود جای می‎داد و بعد سکوت کنیم؟ پس کاش نمی‎پرسدی که دوکوهه کجاست چرا که جواب گفتن به این سوال بدین سادگی‎ها ممکن نیست. کاش تو خود در دوکوهه زیسته بودی که دیگر نیازی به این سوال نبود. اگر آنچنان بود، شاید تو هم امروز با ما به دوکوهه می‎آمدی.
دوکوهه پادگانی است در نزدیکی اندیمشک که سالهای سال با شهدا زیسته است با بسیجیها و از آنها روح گرفته است روحی جاودانه.
یک بار دیگر! سلام دوکوهه
قطارها دیگر در دوکوهه نمی‎ایستند و بسیجیها از آن بیرون نمی‎ریزند. قطارها دوکوهه را فراموش کرده‎اند. اما شهداء انسی دارند با دوکوهه که مپرس.
می‎گویی نه؟ از حوض روبروی حسینیه حاج همت بپرس که همه شهدای دوکوهه با آب آن وضو ساخته‎اند. در حاشیه اطراف حوض تابلوهایی هست که به یاد شهدا روییده‎اند اما الفت شهدا با این حوض نه فکر کنی که به سبب تابلوهاست. من چه بگویم اینها سخنانی نیست که بتوان گفت. تو خودت باید دریابی وگرنه چه جای سخن؟

 

ای دوکوهه، تو را با خدا چه عهدی بود که از این کرامت برخوردار شدی و خاک زمین تو سجده‎گاه یاران خمینی شد؟ و حال چه می‎کنی در فراق پیشانیهایشان که سبب متصل ارض و سماء بود و آن نجواهای عاشقانه؟
سکوت کرده و دم برنمی‎آورد. ما که می‎دانیم زمان بستر جاری عشق است تا انسانها را در خود به خدا برساند و حقیقت تمامی آنچه در زمان حدوث می‎یابد باقی است. پس از حسینیة حاج همت بخواه که مهر سکوت را از لب برگیرد و با ما سخن بگوید.
حسینیه حاج همّت قلب دوکوهه است حیات دوکوهه از اینجا آغاز می‎شد و به همین جا باز می‎گشت. وقتی انسان عزادار است. قلب بیش از همه در رنج است و اصلاً رنج بردن را همه وجود از قلب می‎آموزند دوکوهه قطعه‎ای از خاک کربلا است، اما در این میان حسینیه را قدری دیگر است. کسی می‎گفت: کاش حسینیه را زبانی بود تا با ما بگوید از آن سری که میان او و کربلاست گفتم حسینیه را آن زبان هست. کو محرم اسرار؟ دوکوهه، خاک و آب و در و دیوارهایش، همة وجودش با حضور شهداء آن همه انس داشته است که اکنون در این روزهای تنهایی جایی مغموم‎تر از آن نمی‎یابی. دوکوهه مغموم است و در انتظار قیامت دلش برای شهدا تنگ شده است.
عالم محضر شهداست اما کو محرمی که این حضور را دریابد و در برابر این خلأ ظاهری خود را نبازد؟
زمان می‎گذرد و مکان‏ها خروجی شکستند اما حقایق باقی هستند. شهید حاجی‎پور زنده است من و تو مرده‎ایم. شهدا صدق و استقامت خویش را در آن عهد ازلی که با خدا بسته بودند اثبات کردند.
کاش ما درخیل منتظران شهادت باشیم.
سیدشهیدان اهل قلم، آقا مرتضی آوینی



خوشا آنان...
 

خوشا آنانکه با ایمان و اخلاص

بساط خویش بر چیدند و رفتند

خوشا آنانکه در میدان وجدان

حساب خویش سنجیدند و رفتند

خوشا آنانکه پا در وادی حق

نهادند و نلغزیدند و رفتند

خوشا آنانکه با عزت ز گیتی

حریم دوست بوسیدند و رفتند

خوشا آنانکه بهر یاری دوست

به خون خویش غلتیدند و رفتند

خوشا آنانکه با عشق حسینی

شهادت را پسندیند و رفتند