امضاء شد!
 

بسم رب الشهدا

درست سه روز از نوشتن مطلب قبل گذشت میدونم بد جور منتظر نوشتن مطالب جدید بودید

آخه من که داشتم هر روز مینوشتم یه بنده خدا گفت هر چهار پنج روز یه بار باید وبلاگ رو به روز کرد

حالا هی این آتشفشان مطالب من داره فوران میزنه با بدبختی جلوش رو گرفتم

دیگه امروز کنترلش خارج شد و اومدم سراغ کیبورد و آی بنویس

ولی زیاد قصه نخورید من که میدونم هیچ کدومتون نمیخونید

فقط میایید و نظر میدید حالا اگه یکی بپرسه چی نوشته بود یه جمله هم نمیتونید بگید!

غیر از اینه؟

اگه غیر از اینه هر کی نظرشو نوشت بنویسه(( غیر از اینه)) تا من بفهمم که مطالب رو خونده

هر کی هم که ننوشت معلومه دیگه!!!

عجب مچ گیریه توپیه

حالا هی بایید اینجا و قیافه حق به جانب بگیرید که خیلی مطالبت با حال بود !

 


 امروز 27 تیر روز پذیرش قطعنامه 598 توسط جمهوری اسلامی بود

درسته این روز برای ما نوید بخش ایام آسودگی و زندگی است

اما برای خیلی روز وداع است وداعی سخت

وداع با همه چیز!

وداع با دوستانی که روزها و شبها در کنار هم بودند و مردانه ایستادگی کردند

وداع با چفیه که با شانه هایشان الفتی جدا ناشدنی داشت

وداع با سنگر که کاخ سلطنتشان بود

وداع با پلاک و سر بند و لباسهایی که خاکی نام داشت

وداع با زیارت عاشوراهای قبل از حمله

وداع با اشکهایی که قبل از شروع عملیات در آغوش هم میریختند

وداع با اتوبوس های که زیاد می برد و کم بر میگرداند

وداع با آب و قرآن مادر که با هزار آرزو پشت سر فرزندش می ریخت

و در آخر...

وداع با دوکوهه

مبدا عاشقانی که قصد ماندن نداشتند

آرام آرام در پادگان دوکوهه قدم میزد

صدای مارش جنگ فضای پادگان را آکنده از هیجان کرده بود

باد پرچمها را تکان می داد

هر کس مشغول کارش بود

همه منتظر بودند بفهند کی به منطقه اعزام  میشوند تا شاید ارزویی که سالیان سال بر دوششان سنگینی میکرد

در این عملیات بر آورده شود

اما صدایی دیگر آمد

نه این صدا نوید شادی نیست

نوید نوشیده شدن جامی پر از زهر است

جامی که شوکران هم به پایش نمی رسد

((قطعنامه پذیرفته شد))

آروزوها به حسرت تبدیل شد

حسرت ...

دیگر نمی شود به جمع یاران پیوست

یارانی که زودتر چمدانهایشان را آماده کرده بودند

باید برگشت

آیا آنجا تاب می آورید؟

بچه ها

ما برگشتیم

می رویم شاید نگذاریم خونتان پایمال شوند

از قول شما به مردم می گوییم:

جون شما و جون اسلام مواظبش  باشید

شما هم سلام ما را به ارباب برسونید و بگید:

درسته ما لایق نبودیم ولی دوستت داریم ما رو فرموش نکن!

 خداحافظ منطقه

برای همیشه




کلام شیدا!
 ((۱۳))

 خدایا در پیشگاه تو رو سیاهم سیاهی رویم را با سرخی خونم  بشوی  و مرا پاک از این دنیا ببر که من طاقت عذاب تو در ان دنیا را ندارم
((شهید مراد معرف وند))
 



التماس دعا و یا علی
منتظر نظرات شما هستم
بعد از شهدا ما چه کرده ایم؟!!!