خدا...!

خدا...!

خدا...

خدا...

چرا اینجا؟!!!

رو زمین دنبالت گشتم نبردیم!

تو دریا دنبالت بودم نکشتیم!

تو جزیره ها دنبالت گشتم ولی فقط چشم ها مو گرفتی این تنو نبردی!

چرا ... اینجا اینجا اینجا

من شکایت دارم من شاکی ام!

پس کو رحمانت کو رحیمت

آخه قرار ما که این نبود...!

(قسمت های از فیلم از کرخه تا راین- به گیرنده هاتون دست نزنید)

پس از گذشت دو ماه: سلام!

حتما سوال میکنید که این دیالوگ ها چه ربطی به وبلاگ داره عرض میکنم :

نمی دونم چرا هر وقت می خواهم به خدا شکایت کنم یاد این تکه از فیلم می افتم

حالا هم یه نمه دلم گرفت حدود یک ماه بود که اصلا به دوکوهه سر نزده بودم نه اینکه فکر کنید یادم رفته بود ها ...نه! یا فکر می کنید برام اهمیت نداشت ...نه!

(لطفا نه را با لهجه مشهدی بخوانید – به کسر نون- به یاد عباس آژانس )

ولی به جون خودم چندین و چند بار خواستم بیاو وبلاگ هم کامنت ها رو بخونم هم آپدیت کنم اما یه روز ویندوزم خراب شد یه روز مودمم خراب شد و همین طور روزها سپری می شد و بلاگ ما آپدیت نمیشد عید غدیر- دهه فجر- محرم آمدند و رفتند و این وبلاگ تکان نخورد که نخورد مسجد ارک هم اتش گرفت اما این وبلاگ...!

خلاصه بعد از کلی تلاش و رایزنی همه چیز درست شد اما وقتی خواستم وارد سایت بلاگ اسکای شوم با جمله عجیبی رو به رو شدم : مشترک گرامی دسترسی به سایت مورد نظر مقدور نمی باشد دیدم بلاگ اسکای با کل وبلاگ هاش فیلتر شده چند کارت اینترنت عوض کردم اما نشد که نشد...

القصه دیگه داشتم قاطی میکردم با خودم گفتم : ای خدا این چه رسمشه این همه سایت و وبلاگ مورد دار اومدن کلید کردن رو این آلاچیق دل ما! تا امروز بعد از چندین روز انتظار یه کارت گرفتم که تونست وارد وبلاگ بشه وقتی دیدم اخرین تارخ آپدیت کردن وبلاگ 5 دی است ولقعا دلم گرفت درسته من بد قول بودم ولی هیچ وقت از یک ماه آپدیت وبلاگ به تاخیر نیفتاده بود شاهد این حرف آرشیو وبلاگ است که همه ماه ها را دارد غیر از بهمن 83!

به هر حال من خودم را مدیون این وبلاگ می دانم و از صدقه سر این وبلاگ به خیلی چیزها رسیدم برای همین به امید خدا می خواهم ادای دین کنم پس مثل قدیم باز هم با یا علی شروع میکنم... یا علی



 

بدا به حال آنانکه با این قافله نبودند بدا به حال آنانیکه از کنار این معرکه بزرگ جنگ و شهادت و امتحان عظیم الهی ساکت و بی تفاوت و یا انتقاد کننده و پرخاشگر گذشتند.

((امام خمینی ))




چند سال قبل از انقلاب، قرار شد پادگان دیگری در ضلع جنوبی پادگان دو کوهه و به منظور انجام امور لجستیکی و تعمیر و نگهداری خودرو و ادوات آسیب دیده تیپ مذکور احداث شود. کار ساختمان پادگان جدید آغاز شد. ساختمانها بر پا شد، زمین صبحگاه آماده شد و خیابان کشی ها به انجام رسید. ساختمانهای یک طبقه برای استقرار واحدهای تجاری و خدماتی و ساختمانهای پنج طبقه به منظور خانه های سازمانی کادر در نظر گرفته شد.





اهداف عراق از حمله به ایران چه بود؟


اهداف عراق از حمله به ایران توسعه سواحل خود در خلیج فارس و تصرف مناطق نفت خیز خوزستان تصرف شهرهای خرمشهر و ابادان و در صورت امکان کل منطقه خوزستان , تصرف ارتفاعات مهم در غرب ایران به منظور افزایش امنیت بغداد و مهمتر از همه فروپاشی نظام نو پای اسلامی ایران به سفارش بیگانگان به خصوص آمریکا بود.

هنگام هجوم سراسری عراق نیرو های خودی به طور کامل غافلگیر شدند . یعنی درک نیروهای انقلابی از ماهیت دشمن و قریب الوقوع دانستن حمله سراسری عراق هرگز مورد تایید فرماندهان عالی نظام کشور قرار نگرفت و لذا بسیج تجهیزات و یگانها به کندی صورت گرفت و همین امر باعث گردید که شهرها و زمین های ارزشمندی از ایران به تصرف عراق در آید . حضرت امام خمینی (ره) یک روز بعد از آغاز جنگ در پیام بازگشایی مدارس فرمودند:گمان نکنید ملت ما و دولت و ارتش ایرانعاجز از این است که جواب به اینها (عراقی ها) بدهد...ملت ما نباید خیال بکند که جنگی که شروع کرده است و دست و پای خود را گم کنیم ...

یک دزدی آمده سنگی انداخته و فرار کرده ...آن روز که مسئله (هجوم ارتش عراق) جدی شد به تمام اینها (ارتش و سپاه) به طور جدی امر میکنم که عمل بکنند و عراق را سر جای خودشان بنشانند ما جرممان این است که با امریکا مخالف هستیم سربازهای ارتش عراق بدانند که جنگ با ایران جنگ با اسلام است جنگ با قرآن است جنگ با رسول الله است و این اعظم محرماتی است که خدای متعال نمی گذرد از او





همیشه به باباش می گفت اول من شهید می شم  بعد شما من باید برم جای شما رو درست
کنم که اومدی معطل نشی! باباش عصبانی می شد و می گفت : بی حیا ! اول بزرگتر ها می رن بعد شما جووون ها.

عملیات بیت المقدس بود محسن کلافه دنبال باباش می گشت نگرانی تو چشم هاش موج می زد بچه ها به سمت آمبولانس هدایتش کردند وقتی چشمش به پیکر بی جان بابا تو امبولانس افتاد نشست روی زمین و شروع کرد گریه کردن زیر لب می گفت : حق با تو بود من کم آوردم . چند دقیقه نگذشته بود که محسن هم پرید همه بچه ها یقین پیدا کردند که اول
بزرگتر  !


در ضمن قسمت هفتم و آخر داستان خاک و باران را می توانید از اینجا بخوانید
 



اگر بهشت عزیز است به خاطر بهشتی هاست و جبهه بهشت این دنیاست که اکثر بهشتی ها ی زمان در اینجا هستند .

((شهید غلامرضا ابوالقاسم))


از آنجا که بلدوزر فیلتر ها سراغ بلاگ اسکای و وبلاگ هایش نیز آمده است و این سایت با خیلی از کارتها باز نمی شود لذا تصمیم گرفتم یک نسخه پشتیبان در سایت پرشین بلاگ درست کنم و همیشه مطالب در هر دو وبلاگ به روز  شود (حالا چقدر هم ما به روز میشیم آفتابه لگن هفت دست ولی آپدیت شدن هیچی!!!) البته محور فعالیت ها همین جاست چون بلاگ اسکای رو میخام با همه مکافاتش!

http://dokohe.persianblog.com/


ان شاءالله از این به بعد به موقع آپدیت می کنم به جون خودم
التماس دعا
حاج کاظم! (رضا)