دوکوهه السلام ای خانه عشق

ما فقط با آنهایی کار داریم که رهرو عشقند شهید مجید پازوکی

دوکوهه السلام ای خانه عشق

ما فقط با آنهایی کار داریم که رهرو عشقند شهید مجید پازوکی

من که احساس نیازی میکنم با شهیدان عشقبازی می کنم

بسم رب الشهدا

من موندم حیرون چرا تو خیابون ملت ازم امضا نمیگیرن !

بابا نا سلامتی طبق آخرین آمار تا این لحظه آخرین مطلب من 9 تا (لطفا 9 را با کشش بخوانید) پیام داشته

خب من دیگه از این دنیا چی میخام ؟

خب بابا چرا چپ چپ نیگا میکنی یه نمه احساس با مزه بودن بهم دست داد که خوشبختانه بر طرف شد شما به گیرنده هاتون دست نزنید

مارو باش گفتیم  کی بلده صدا گذاشتن رو وبلاگو یادمون بده گفتم الان 50 نفر به زبونهای مختلف توضیح دادن !

اومدم نیگا کنم میبینم همه نوشتن اگه یاد گرفتی به ما هم یاد بده!!!

ولی بی شوخی دست همه اونایی که پیام دادن و ما رو شرمنده کردن درد نکنه

ان شاءالله برن کربلا

خلاصه کلام رو بگم به قول بچه ها لپ کلام:

آقا ما غرور جوانی رو گذاشتیم زیرپا مثل سوسک لهش کردیم (خانمها فرار نکنن تشبیه بود)

دارم صاف و ساده میگم که دادش من ما وبلاگ نویسی بلد نیستیم هر کی اندازه مرامش بیاد و ما یاد بده

دم شما گرم


کلام شیدا!

((۴)) 


خدایا! تو خود شاهدی که با تمام بار سنگین گناهان تمام تلاش خود را بکار بردم

تا در جهت رضای تو حرکت کنم . حال که به جبهه پا گذاردم فقط به این امید است

که با ریختن خون نا چیز خویش گناهانم آمرزیده شود.

هنگام غروب است و رادیو اذان میگوید تمام گروه ها به خط مقدم رفته اند

فقط من و چند تن از برادران باقی مانده ایم که مهیای رفتن هستیم

بدین لحاظ سخن را باید کوتاه کرد زیرا برای نوشتن وصیتنامه ویش بیش از چند لحظه فرصت باقی نیست

خواهران و برادران عزیزم ! از شما التماس دعا دارم و میخواهم که شبهای پنج شنبه در مساجد برای من

دعا کنید . بار سنگین گناهانم اجازه نمیدهد که پیامی برای شما بنویسم

فقط ان شاءالله که قطرات خون ناچیزم روشنی راهتان گردد.

((قسمتی از وصیتنامه پاسدار شهید فرشاد مرعشی نژاد))


دیروز یه شعر از شهید علمدار نوشتم این شعر هم از شهید تفحص عباس صابری:
امشب از دل من شکایت می کنم                                     عشق را با غم روایت می کنم
ساقیا ! ای من فدای دست تو                                          ده شرابی تا شوم سرمست تو
ساقیا! خواهم شراب ناب ناب                                          تا کند هر ذره ام را آفتاب
سالها می را نمودم جستجو                                           تا شدم یک لحظه [با] او روبرو
اندر آن ظلمت سرای پر پلید                                            ناگهان جام می ساقی رسید
شور عشقش در دلم شد منجلی                                    باده را دیدم بگفتم یا علی(ع)
سرکشیدم باده را من بر ملا                                            تا شوم عازم به دشت کربلا
خون زدست و پیکرم فواره کرد                                          عشق «هو» آخر مرا صد پاره کرد
«شاهدی» و آن «غلامی»(1)ناز من                              شد انیسم با «حسن»(2) همراز من
«صابرم» غرق احسان توأم                                              ریزه خوار سفره نام توأم
(1) از شهدای گروه تفحص که قبل از عباس صابری در زمستان سال 1374 شهید شدند  
(2)برادر شهید که خود نیز شهید شده است


یک سوال!
بعد از شهدا ما چه کرده ایم؟
هر کی جوابشو بلده بسم الله
به ما هم بگه!

ای کاش رنگ شهر بازیم نمیداد!

هو الحی
 با سلام خدمت کلیه عزیزان
اگر از این لحظه با ما همراه شدید که خب خدا را شکر فقط کمر بندهای ایمنیتونو محکم ببندید
چون توی راه پر خطری هستیم!
آقا از همه عزیزانی که لطف کردند و برای این جانب پیغام گذاشتند تشکر میکنم خدا خیرشون بده که دل منو نشکستند خدا دلشونو نشکنه
آقا کم کم داره جو میگیرتمون که نه بابا ما هم یه چیزایی حالیمون بود و خودمون خبر نداشتیم
همین دو روز اول یه عزیزی نوشته که شنیدم قصد ازدواج داری! ...
بی خیال!


اول یه توضیح در مورد این وبلاگ بدم که این وبلاگ سعی دارد تا قطره ای از دریای بیکران حماسه های دفاع مقدس را به تشنگانش بچشاند هر چند که هر قدر در این مورد صحبت شود باز هم کم است حتی به اندازه آن قطره هم نیست اما ان شاءالله خداوند توفیق دهد تا بتوانیم مقداری از حقی که شهدا بر گردن ما دارند ادا کنیم نه تنها شهدا بلکه تمام کسانی که ۸ سال مردانه ایستادند تا مبادا رهبرشان احساس تنهایی کند حال عده ای رفتند و عده ای ماندند آنها که رفتند به وجه الله نظر کردند ولی آنهایی که ماندند به قول حاج کاظم یا در غار دلشون خزیدند و یا مجبور به معامله شدند خدا هیچ کس را پای چنین معاملاتی نبرد چون فقط نتیجه اش بازنده شدن است !


آقا من به چه زبونی بگم ایهاالناس به دادم برسید !
من یه سوال دارم که امیدوارم هر کس جوابش رو زودتر بده زودتر بختش باز بشه
 چه جوری روی وبلاگ صدا یا همون sound بذارم؟
اینو گفتم بعدا نگید این داداش انگیلیسی حالش نیست
((خب بابا چرا ناراحت شدی؟ تو جواب نده!))

خلاصش هر چیز که فکر میکنید که برا یه وبلاگ این تیریپی لازمه بگید  
لطف و کرم نمایید یا به وسیله ایمیل یا تو همینجا پیام بگذارید
اگه جواب دادید که هیچ اگه هم جواب ندادید خب جواب بدید دیگه!
انشاءالله که بتوان جبران کنم که با این آی کیویی که ما داریم بعید میدونم
در ضمن لینک دادن رو هم میخواستم که داش علی جوابشو داد داش علی دمت گرم
و به خطر این کار بشر دوستانش اولین اسم موشکی و نظامی لینک ایشونه



ای کاش رنگ شهر بازیم نمیداد !
ای کاش در دل ذره ای شور و نوا بود                  احوال ما با حالت نی هم صدا بود
ای کاش شور جنگ در ما کم نمی شد              این نامرادی شیوه مردم نمی شد
ای کاش رنگ شهر بازی ام نمی داد                 در جبهه یا زهرا(س) مرا بر باد می داد
امشب دل از یاد شهیدان تنگ دارم                   حال و هوای لحظه های جنگ دارم
فرسنگها دورم ز وادی محبت                             با یک دل خسته زنیش سنگ تهمت
مسموم شد ساقی و پیمانه شکسته               از بخت بد، درب شهادت شده بسته
من ماندم و متن وصیت نامه پیر جماران              من ماندم و شرمندگی از روی یاران
من ماندم و شیطان و نفس و جنگهایش             من ماندم و شهر و گناه و رنگهایش
از زرق و برق شهر خود نیرنگ خوردم                 آن معنویتهای جنگ را از یاد بردم
خود را به انواع گنه آلوده کردم                          در راه ناحق کوششی بیهوده کردم
از دفتر دل نام الله پاک کردم                              دل را به زیر کوه عصیان خاک کردم
اکنون پشیمان آمدم با این تمنا                        یا رب نظر کن جرم و عصیانم ببخشا
شهید سید مجتبی علمدار


حالا که این شعر شهید علمدار رو نوشتم اینم باقیش
کلام شیدا!
((۳))
 

 

ای شهیدان!

از همان لحظه اولی که تقدیر ما را از شما جدا کرد تا کنون یاد شما و خاطره های دنیای پاک شما

امید حیاتمان گشته ما به عشق شما زنده ایم و به امید وصل بهکوی شما ایستاده ایم

اما شما !..

شما علی الظاهر دلیلی ندید که اوقات پر ارجتان را صرف ما و دنیای ما کنید...

چه بگوییم؟

راستی چگون حرف دلمان را فریاد کنیم که بدانید بر ما چه میگذرد

((مداح شهید حاج سید مجتبی علمدار))


هان ای شهیدان با خدا شبها چه گفتید؟ جان علی با حضرت زهرا چه گفتید؟

بسم رب الشهدا
آقا ما مثلا اومدیم کار فرهنگی کنیم آخه یکی نیست به ما بگه بابا تو که بلد نیستی چرا خودتو قاطی وبلاگ نویسا میکنی اینا هر کدوم با وبلاگاشون دست هر چی سایته از پشت بستند
اون وقت تو
آخه چی کار کنم داداش من از دیوار مردم که بالا نرفتم بلد نیستم سرطان که نیست خوب میشم
خب امیدوارم یکی بیاد و به  من یاد بده.انشاءالله
((جا داره از دوستانی که اومدند و پیغام گذاشتند تشکر کنم ان شاءالله همه به مرادشون برسند))


این مطلبو یه بار تو وبلاگ قبلی نوشتم ولی حیفم اومد تا اینجا نذارم چون هر چی نباشه اینجا کلی مشتری جدید پیدا کردیم!

((یاد...بخیر))

یاد موقعیت هایی بخیر که در آن به فکر موقعیت نبودیم

یاد جبهه بخیر که مدینه اهل االبلا بود

یاد قرار گاه های بخیر که بی قراری می آفرید

یاد پادگانها بخیر که صبحگاه حضور در آن بر پا میشد عشق پرورش میداد و بازوی اخلاص را ورزیده میکرد

یاد خود روهای بهشت بخیر که انبوهی دل راسوار میکرد و از جاده های اطراف از میان دوزخ به مقصد میرساند

یاد جاده هایی بخیر که آدمی را بیراهگی و انحراف و چند راهگی نجات میداد

یاد تابلوهایی بخیر که راه جاودانگی را مشخص میکرد

یاد سنگر ها بخیر که مفصل ترین مهمانی و اشک و خلوص را بدون خرجهای کلان ترتیب میداد

یاد خاکریزی بخیر که گودال های لغزش را صاف میکرد

یاد حسینیه بخیر که شاهد قدوم اهل بیت (ع) بود

یاد شبها بخیر که در آن خواب و غفلت میگریختند و  آرام آرام کسی خدا را صدا میزد

یاد جبهه بخیر که نسیم حضور پراکنده میکرد

یاد شلمچه بخیر که کبوترهای بی نشان در گوشه کنارش منزل میداد

یاد بستان بخیر که مزرعه عشق بود

سوسنگرد که آنهمه شقایق در دل کاشت

آبادان که از ویرانی دل جلوگیری میکرد

خرمشهر که شهرداران آسمان به زیبا سازیش پرداختند

یاد قلاویزان بخیر که نردبان عروج بود

یاد رضا آباد بخیر که پر از خشنودی بود

یاد جزیره مجنون بخیر که شاهد جنون عشق بود

جزیره سهیل که ستاره های زمین را به عروج فرستاد

شاخ شمیران که شاخ غرور دشمن را چند بار شکست

یاد دوکوهه  بخیر که اولین قدمگاه عشاق بود

فکه که مبدا مقصد بود

هویزه که کربلایی دیگر شد

یاد معبر بخیر که نسیم حضور پراکنده میکرد

یاد سیم خاردار بخیر که یکی از سین های هفت سین بود

یاد کانالهایی بخیر که گنداب خود نمایی در آن جریان نداشت

یاد منورها بخیر که به دیدار چهره های نورانی می آمدند و از شدت حسادت چراغ عمرشان خاموش میشد

یاد مین بخیر که سکوی پرواز بود

یاد گلوله ها بخیر که قاصد وصال بودند

یاد خمپاره بخیر که پیمانه وصل همراه داشت

یاد لباسهایی بخیر که از بس عزیزبودند خدا زمین را به رنگ آنان آفرید

یاد فانسخه ها بخیر که کمرهایی زرین جهادگران را محکم میکرد

یاد قمقه ها بخیر که آب حیات از آنها می جوشید و پایان نداشت

یاد کلاه آهنی بخیر که نگهبان دنیایی از معنی بود

یاد چفیه بخیر که علامت زهد بود و بر آورنده بسیاری از نیازها

یاد سر بند که دشمن ار ترسش پا به فرار می گذاشت

یاد کوله پشتی بخیر که بساط آخرت در آن گرد می آمد

یاد گلوله آرپیجی بخیر که پر بود از کادو برای دشمن

یاد پلاک بخیر که شماره پرواز بود

یاد حاج احمد و سه تن از یارانش بخیر که عشق آواره شان نمود

یاد فهمیده ها بخیر که قبل از تکلیف تشیع شدند

یاد عاشقانی بخیر که پیش از بلوغ رسیدند



یاد بسیجی بخیر که ضریب اخلاص بود

یاد تخریب چی بخیر که حصار دنیا را فرو ریخت

یاد غوصانی بخیر که در اعماق آب مروارید وصل تو را به تور انداختند

یاد لبخند هایی بخیر که به قهقه شهادت پیوست و گریه های که خنده های دائم ابدیت را تضمین مینمود

یاد کمرهایی بخیر که در راه خدا تا آخر به صندلی چرخدار تکیه زد

یاد پاهایی بخیر که قبل از مرگ به بهشت قدم گذاشت

یاد چشمانی که رفت و بصیرت را به ارمغان آورد بخیر

یاد بدنهایی که تکه تکه شدند ذره ذره به احدیت پیوستند بخیر

یاد جنازه هایی که هرگز تشیع نشد و در جلسه سکوت هم صحبت نیزار شد

یاد باد آن روزگاران یاد باد





کلام شیدا!
((۲))
 

خدیا ! تو می دانی که این راه را نه از روی جهل و یا هوس و شور جوانی انتخاب کردم بلکه از روی آگاهی و عشق به تو انتخاب نمودم و حاضرم در این راه از جان و مال خویش بگذرم و ای کاش صد جان داشتم تا در طبق اخلاص می نهادم و در پیشگاه تو قربانی می کردم تا جهانیان بدانند که:
 پیرو خمینی کیست؟!.

((شهید میر عباس اقتداری))